**************
خدای عزیز! به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟ <امی>
خدای عزیز! شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده. <لاری>
خدای عزیز! شرط میبندم خیلی برایت سخت است که همه آدمهای روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمیتوانم همچین کاری کنم. <نانی>
خدای عزیز! در مدرسه به ما گفته اند که تو چکار میکنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام میدهد؟ <جین >
خدای عزیز! آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟ <لوسی >
خدای عزیز! این حقیقت داره اگر بابام همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولینگ میزند، توی خانه هم استفاده کند، به بهشت نمیرود؟ <آنیتا >
خدای عزیز! آیا تو واقعاً میخواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟ <نورما >
خدای عزیز! چه کسی دور کشورها خط میکشد؟ <جان >
خدای عزیز! من به عروسی رفتم و آنها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟<نیل>
خدای عزیز! بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود. <جویس >
خدای عزیز! لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هیچ چیز از تو نخواسته بودم. میتوانی درباره اش پرس و جو کنی. <بروس>
خدای عزیز! من میخواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با این همه مو در تمام بدنش.<تام >
خدای عزیز! از همۀ کسانی که برای تو کار میکنند، من نوح و داود را بیشتر دوست دارم. <راب >
خدای عزیز! برادرم یه چیزایی دربارۀ به دنیا آمدن بچه ها گفت، اما اونها درست به نظر نمیرسند. مگر نه؟ <مارشا >
خدای عزیز! من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم. <با عشق کریس >
خدای عزیز! لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه میکنم. <دین >
خدای عزیز! فکر نمیکنم هیچ کس میتوانست خدایی بهتر از تو باشد. میخوام اینو بدونی که این حرفو بخاطر اینکه الان تو خدایی، نمیزنم. <چارلز >